شب شش
روز پنجم دخملی و بابا جون و زنعموجون رفتن پیش خانم دکتر چراغعلی دانا تا وضعیت جسمی عسل خانم روچک کنند. از رفتن طلا خانم مامان جون درد استخوان گرفته که دیگه نگو و نشنو. چون ما شب شش رسم داریم اون روز عزیز و حاجی جون و پدر و مادر اومدن گرگان. مامان جون هم که اینقدر حالش بد بود و به هم ریخته بود اصلا نفهمید مهمونا کی اومدن وچی خوردن. البته عزیز جون برای شام شب شش، یه غاز و مادر جون یه اردک روسی آورده بود که خودشون زحمت پخت و پز رو گردن گرفتن و شام شب شش رو برای خانم گل آماده کردن. اون شب هم عموجون و زنعمو و علیرضاجون و عمو حمید و خاله نسیم مهمان شب شش ما بودن. مامانی از همشون سپاسگزاره.
اینم دست و پای ناز فرشته خانم تو دستهای باباجونه مهربون
خدا پشت و پناهت، دست علی به همرات ماهکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی