یاسینایاسینا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

یاسینا ناناز مایی تو هدیه قرآنی

ماه اول نازگلی

1398/4/19 5:35
نویسنده : مامانی سمانه
197 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم بعد از دو هفته تازه یادش اومد که باید ابراز وجود کنه. روزها کامل می خوابید و شبها از ساعت 1 داستانمون شروع میشد و تا دمدمه های صبح ادامه داشت. انگاری تازه روزش شروع میشد. یه عزیزجون مهربون هم تو آپارتمانمون داریم که خیلی خیلی برای نی نی جونمون زحمت کشیدن. از لحظه ورود نی نی جون به خونه با شربت و اسپند شرمندش شدیم تا حموم کردن و وقت وبیوقت به مامانی سر زدن و غذاهای خوشمزه آوردنشون. خدا حفظش کنه و خیرش بده. برای حموم کردنش اوایل خیلی داستان داشتیم. آخه خانم حاضر نمیشد که از خواب بیدار شه. طفلی عزیزجون اینقدر ماساژش میداد تا بیدارش کنه. آخه تا دو ماه حموم کردنش با عزیز جون بود.

یه خوبی که گلم داره اینه که فقط 5 دقیقه شیر می خوره و سیر میشه. ولی اون شبا نمیدونم چرا تا صبح شیر می خواست و حتما اصرار می کرد که رو دستم شیر بخوره. دو دقیقه که شیر می خورد شروع میکرد به زدن می می مامانا. چنان هم پدر صلواتی میزد که از دهنش در میومد. بعدش اینقدر جیغ میزد که اصلا کسی حریفش نمیشد. کاشکی فقط منو میزد، چنان به موهای خودش چنگ مینداخت که ما هممون جمع میشدیم، نمیتونستیم از دستش در بیاریم.

البته طفلی حق داشت. دو سه روز بعد فهمیدم که تا دو دقیقه شیر میخوره باد گلوش میاد و چون من متوجه نمیشدم طفلی این کارا رو میکرد که حالیم کنه. ولی این قصه شب بیداری من بعد دو هفته کار دستم داد. یه روز ساعت 6 صبح دیدم که درد شدید قلب دارم و اصلا سمت چپ بدنمو نمی تونم تکون بدم. باباجون هم دستپاچه شد و به 115 زنگ زد که با حضور اونا حالم بهتر شد. می گفتن اسپاسمی هستش که به خاطر بی خوابی پیش اومد. خدارو شکر به خیر گذشت. البته خدا خیر بده سایدانازو که واقعا طفلی همکاری میکرد. یه وقتی 6 صبح صداش میزدیم و میگفتیم آبجیتو میزاری رو پات، اون طفلی هم از عشق آبجیش از خواب ناز صبحش میگذشت.

اینم چشمای خسته سایدا نازی، ناز اون صورت ماهشو برم

ماهک های مامان جون و باباجون

ما هم بعدش تصمیم گرفتیم تا برای اولین بار نازگلی رو برداریم و بریم آمل خونه عزیزجون تا عمه جون ها و دختر عمه ها برای نگهداری عسل جون یه کمکی بهمون بدن. که خدارو شکر از روزی که رسیدیم آمل این مشکل شب بیداری نازگلی جون حل شد.❤️ 

اینم کلاهی که برای آمل بردنش براش خریدیم.

نازگلی جون از گرگان تا آمل توکریرش خوابیده و فقط برای شیر خوردن تو گلوگاه یه توقف داشتیم. آفرین دختر بی آزارم

 

پسندها (1)

نظرات (0)